نویسنده – گلنور بهمن
جمعیت اسلامی و حزب اسلامی، از آغار فعالیت نهضت اسلامی افغانستان، دو جریان سیاسی متضاد و دارای خاستگاه تباری جداگانه بودند.

جمعیت اسلامی از افکار معتدل غلام محمد نیازی ریشه میگرفت و حزب اسلامی از آبشخور افکار بنیادگرا و تندروانهی عبدالرحیم نیازی آب میخورد.
رهبری جمعیت اسلامی در دست تاجیکان و رهبری حزب اسلامی در دست پشتونها بود. اوزبیکها و هزارههای سنی مذهب در این دو حزب سیاسی به گونهی پراکنده تقسیم شده بودند، اما در عمل هیچ قدرت و صلاحیتی نداشتند.
هرچند نقش و سهم تاجیکها در حزب اسلامی و سهم پشتونها در جمعیت اسلامی قابل لمس بود، با این وصف، انکار نمیتوان کرد که این سهم و نقش بسیار متزلزل و سمبولیک و فاقد اعتبار و ارزش عملی بود.
کارنامهی حزب جمعیت اسلامی نشان میدهد که این تنطیم جهادی پیوسته برای اعادهی حیثیت و اعتبار سیاسی قوم تاجیک مبارزه کرده و هزارهها و پشتونها و اوزبیکها و دیگر اقوام در این نهاد سیاسی، بیصلاحیت و بیریشه بودند و هستند.
سید نورالله عماد پشتون، نعمتالله شهرانی اوزبیک و عبدالرب رسول سیاف پشتون معاونان و رهبران حزب جمعیت اسلامی بودند که استاد عبدالرب رسول سیاف سالها پیش از ساختار و بدنهی جمعیت با شمار زیادی از کادرهای پشتونتبار جمعیتی انشعاب کرد و حزب ثروتمند و مقتدری را به نام اتحاد اسلامی تشکیل داد.
سید نورالله عماد همواره در داخل حزب جمعیت فراکسیونی را رهبری میکرد و عاقبت پس از شهادت رهبر و پایهگذار حزب جمعیت اسلامی استاد برهانالدین ربانی، انشعاب کرد و پسرش را رییس گروه انشعابی معرفی نمود.
استاد نعمتالله شهرانی در روزگار جهاد در پشاور به حمایت شادروان آزاد بیک از مهاجران اوزبیکستانی پاکستان که در استخبارات و ارتش (فوج) پاکستان نفوذ و اعتبار فراوان داشت، گروهی از کادرهای اوزبیک را جمع کرد و به دروازهی تمام رهبران تنظیمهای جهادی رفت و تمنا کرد که اجازه بدهند اوزبیکها نیز مانند تاجیکها و پشتونها و هزارهها یک تنطیم جهادی داشته باشند، اما استاد ربانی و گلبدین حکمتیار و مولوی یونس خالص اجازه ندادند که اوزبیکها مانند تاجیکها وپشتونها و هزارهها یک تنظیم و حزب سیاسی و جهادی داشته باشند.
به گواهی تجربه و تاریخ در حزب جمعیت اسلامی اقتدار و زعامت همواره در دستان مقتدرِ استاد ربانی، شهید احمدشاه مسعود، امیر اسماعیل خان، مرحوم مارشال قسیم فهیم، استاد عطا محمد نور و در سالهای پسین محمد یونس قانونی، بسمالله محمدی، شادروان جنرال داود داود و چند تن دیگر بود و نقش دیگر بزرگان و رهبران جمعیت بسیار سمبولیک و فاقد معنا و اعتبار بود.
در حزب اسلامی نیز نقش همایون جریر، منشی عبدالمجید، محمدالله ناقد، دلجو حسینی و چند تاجیک و اوزبیک و هزارهی سنی بسیار کمرنگ و فاقد ارزش عملی بود و تنها رهبران پشتونتبار حزب اسلامی رهبری مقتدرانهی این گردان سیاسی را تمثبل میکردند. چند شاخهای هم که از حزب اسلامی انشعاب کردند رهبری آن دستهها را نیز پشتونهایی همچون مولوی محمد یونس خالص، جمعه خان همدرد، وحیدالله سمون، عبدالهادی ارغندیوال و… به عهده داشتند و دارند.
پس از شهادت استاد برهانالدین ربانی، شماری از رهبران حزب جمعیت اسلامی که سابقهی سرکشی را از کنفرانس بنِ اول به ارث برده بودند و یاران و همنشینان شهید احمدشاه مسعود شمرده میشدند و در زمان حیات استاد ربانی هم شاخهها و گروههای سیاسی مشخصی را پایهگذاری کرده بودند، به ویژه شادروان مارشال قسیم فهیم، محمد یونس قانونی، عبدالحفیظ منصور، احمد ولی مسعود و استاد عطا محمد نور، در صدد تصرف مقام رهبری جمعیت اسلامی شدند و با اخطار و تشویق و شیوههای دیگر خواستند صلاحالدین ربانی را که زعامت جمعیت اسلامی را به ارث برده بود، وادار کنند که کنگرهی حزبی را برای گزینش رهبر جدید جمعیت اسلامی برگزار کند.
صلاحالدین ربانی که تصور میکرد شاگردان و دستپروردهگان پدرش میگدارند چند سالی در مقام بادآوردهی رهبری جمعیت اسلامی باقی بماند، به جای پرداختن به امور تشکیلاتی حزب جمعیت و تنیدن تارهای رابطه با رهبران این حزب، مشتی از جوانان احساساتی را گرد خود گرد آورد و فارغ از تنشهای در حال انفجار درونی جمعیت اسلامی، برج عاجی برای خود ساخت و سنگر پوشالیی درست کرد و در مقام وزارت خارجهی دولتی در حال زوال تکیه زد و دروازههای تفاهم را به روی رهبران معترص جمعیت اسلامی مسدود کرد.
استاد عطا محمد نور به عنوان مقتدرترین رهبر جمعیت اسلامی پس از استاد ربانی، بلبل جمعیت اسلامی محمد یونس قانونی، امیر مقتدر و متکبر حوزهی جنوبغرب جمعیت اسلامی محمد اسماعیل خان و کادرهای پولدار و تازه به دوران رسیدهی جمعیت اسلامی همچون بسم الله محمدی را متحد ساخت و از نفوذ و اعتبار آنان هوشمندانه و زیرکانه استفاده برد و با برگزاری کنگرهی نمادینی متشکل از هشتاد درصد از رهبران جمعیت اسلامی با کسب اکثریت آرای اشتراککنندهگانِ این همایش تشکیلاتی، رهبری شاخهی انشعابی پرقدرت جمعیت اسلامی را به دست آورد.

در ساختار رهبری شاخهی دوم جمعیت اسلامی نیز به گونهی سنتی قدرت در دست تاجیکان است و چند اوزبیک و پشتونی هم که در صف اول مینشینند و عضویت هیئت رهبری “شاخهی نورِ جمعیت اسلامی” را به دست آوردهاند، در حقیقت هیچ قدرت و صلاحیت عملی و اجرایی در این نهاد سیاسی تاجیکانه ندارند. به عبارت روشن تر یک حزب سیاسی متعلق به تاجیکان پس از تنشهای درون ساختاری دوامدار دو پاره شد و میان دو گروه از رهبران اسلامگرای تاجیکان به گونهی منصفانه تقسیم گردید و اقتدار سیاسی تاجیکان عملن در سمت و سوی اضمحلال و فروپاشی قرار گرفت.
برای بهتر شناختن دلایل اختلافات درونی متداوم در میان رهبران بدخشانی، پنجشیری، هراتی، پروانی، کاپیسایی، غوری، بلخی و تخاری حزب جمعیت اسلامی، باید با شخصیت و کارنامهی شماری از رهبران این حزب سیاسی آشنایی داشت. پیش از دیگران به معرفی ستر جنرال عطا محمد نور مقتدرترین رهبر حزب جمعیت اسلامی پس از شادروان استاد برهانالدین ربانی میپردازم.
استاد عطا محمد نور در نوجوانی تفنگ بر دوش گرفت و به جبههی جهادی بلخ تحت فرماندهی استاد ذبیحالله پیوست و دیری نگذشت که به رتبهی معاونیت آن جبههی بزرگ و نیرومند تنظیم جمعیت اسلامی رسید.
عطا محمد نور در جوانی مورد توجه و شفقت شادروان احمدشاه مسعود و زندهیاد استاد برهانالدین ربانی قرار گرفت و عاقبت به مقام فرماندهی عمومی جبهات جمعیت اسلامی در ولایت بلخ رسید.
به روایتِ دگر جنرال عتیقالله بریالی معاون پیشین وزارت دفاع ملی و رئیس کمیسیون بازسازی اردوی ملی، احمدشاه مسعود، استاد عطا محمد نور را مانند برادرانش دوست میداشت و مورد حمایت و حرمت قرار میداد.
پس از شهادت احمدشاه مسعود و فروپاشی رژیم طالبان، عطا محمد نور به مقام ولایت بلخ رسید و به یکی از رهبران ارشد و ثروتمند و مقتدر حزب جمعیت اسلامی مبدل گردید.
ستر جنرال عطا محمد نور پس از شهادت استاد برهانالدین ربانی، زیاد تمایل داشت که جانشین آن مرحوم شود، اما مارشال محمد قسیم فهیم و صلاحالدین ربانی و امیر اسماعیل خان از رسیدنش به کرسی زعامت جمعیت اسلامی ممانعت کردند و صلاحالدین ربانی را رئیس موقت حزب جمعیت اسلامی افغانستان ساختند. استاد عطا محمد نور نیز رییس اجرایی جمعیت اسلامی شد و دفترهای ولایتی جمعیت را تحت کنترول مطلقِ خویش آورد.
در انتخابات ریاست جمهوری گذشته استاد عطا محمد نور از محمد اشرفغنی و صلاحالدین ربانی از عبدالله عبدالله حمایت کرد و اختلافات شدیدی میان پیروان این دو رهبر پرقدرت جمعیت اسلامی شعلهور گردید.
پس از اعلان نتیجهی انتخاباتِ لبریز از تقلب و توطیهی ریاست جمهوری و غلبهی محمد اشرفعنی بر عبدالله عبدالله و رفتارِ منفعلانهی عبدالله در برابر غنی، صلاحالدین ربانی و پیروان جوان و بیباکش با دستهی انتخاباتی و اردوگاه ثبات و همگرایی قطع رابطه کردند.
استاد عطا محمد نور که در فرایند انتخابات ریاست جمهوری با تمام قدرتش از دستهی انتخاباتی دولتساز حمایت کرده بود و توقع دریافت پاداش وزینی داشت، در اثر فشارهای قاطعانهی امرالله صالح معاون اول رئیس جمهور غنی، از دستگاه تصمیمگیری دستهی انتخاباتی دولتساز کنار زده شد و راهی غیر از پیوستن به اردوگاه عبدالله عبدالله نیافت و عاقبت با میانجیگری یاران نزدیکش محمد یونس قانونی و امیر اسماعیل خان، با عبدالله عبدالله آشتی کرد و مردی را که بارها در سخنرانیهایش ناسپاس و حقناشناس خوانده بود، در آغوش گرفت.
صلاحالدین ربانی که از عبدالله عبدالله خشم فروخوردهای در گلو داشت، رابطهاش را با عطا محمد نور کاملن قطع کرد و او را در فهرست مخالفان سرسخت خویش قرار داد.
استاد عطا محمد نور که آرزو داشت رهبری حزب جمعیت اسلامی را به گونهی مسالمتآمیز به دست بیاورد، دیگر شکیبایی را از دست داد و با برگزاری عجولانهی کنگرهی ظاهرن سراسری جمعیت اسلامی، سید عنایتالله شاداب را دور انداخت و خودش در جایگاه رهبر دستهی نیرومند انشعابی جمعیت اسلامی تکیه زد.
عطا محمد نور سیاستمدار مرموزی نیست. هیچ وقت نمیتواند برنامهها و تصامیمش را از چشم مخالفانش پنهان کند. گاهی چنان عصبانی میشود که حتا در برابر سخنان نیشدار و خصمانهی افراد معمولی و فاقد جایگاه و اعتبار سیاسی و حرمت اجتماعی، واکنش نشانمیدهد و به پیروانش دستور میدهد که مخالفانش را آماجِ دشنامهای رکیک قرار دهند.
استاد عطا محمد نور عجولانه تصمیم میگیرد. زود حمله میکند و زود پشیمانمیشود. از رهروان و مریدانش استفادهی ابزاری میکند. هرچند گاهی خاموشانه و صبورانه مشورهها و اندرزهای دیگران را میشنود اما هیچگاه مشوره و نصیحت کسی را جدی نمیگیرد.
“امپراتور شمال” مانند رودباری که از کوه سرازیر میشود پرخروش است. مانند دریاهای بزرگ دروندار و نامکشوف نیست. نرم و روان و بااحتیاط و دوراندیشانه سخن نمیگوید. همواره از کورهی کلامش اخگر خشم و خشونت فواره میزند.
از همنشینی با افرادی داناتر از خودش فرار میکند و افرادی را در کنارش جمع میکند که تملقش کنند و رهبرش بخوانند.
خودمحور و اطاعتناپذیر است و زیر یک آسمانه گردن بلندتر از شانهی خودش را بر نمیتابد و تحمل نمیکند.
در بستن و شکستن پیمان و سرکشی و نافرمانی و درفش سرخ و سبز و نارنجی برافراشتن از عجایبِ روزگار است. بارها با مارشال دوستم، حاجی محمد محقق، احمدضیا مسعود، اشرفغنی و داکتر عبدالله پیمان دوستی بست و شکست.
از سخنرانیها و مصاحبههایش فهمیده میشود که زیاد مطالعه نمیکند و به جای همنشینی با مردان دانا و مدبر با محافظان و اندیوالان دورهی جهاد و مقاومتش همنشین و همکلام است.
یکی از عیبهای مهلک دیگرِ استاد عطا محمد نور چاپلوسپروری است. اکثرِ پیروان عطا محمد نور در شبکههای اجتماعی به جای بررسی و برجستهسازی جنبههای درخشان و سودمند و مردمپسند افکار و کارنامهی این سیاستمدار رنجکشیده و زرمآور و تلخ و شیرینِ روزگار چشیده، مصروف تملق و دروغپراکنی و مداحی در بارهی کارهای ناکردهی وی هستند. شوربختانه این جماعت چاپلوس و متملق، همواره مورد شفقت و نوازش ویژهی استاد عطا محمد نور قرار میگیرند و افراد دانا ومدبر و فاضل هر روز از کنارش کنار میروند.
دگر جنرال عتیقالله بریالی که یکی از بزرگان افغانستان است و روزگاری استاد عطا محمد نور را کمکهای بزرگی کرده بود، عاقبت از رفتارهای عاقبتناسنجانه و متهورانهی عطا محمد نور خسته شد و راهش را جدا کرد.
امروز هرچند استاد عطا محمد نور هشتاد فیصد از رهبران و بزرگان حزب جمعیت اسلامی را به شمول محمد یونس قانونی و امیر اسماعیل خان همدست خویش کرده است، معهذا صلاحالدین ربانی اکثریت قاطع جوانان ارزشمدار، آرمانگرا و یکلاقبای حزب جمعیت اسلامی را به دنبال خود کشیده است که با افکار و آرمانهای پایهگذار جمعیت اسلامی استاد برهانالدین ربانی به مراتب بیشتر از رهبران انشعابی این حزب، صداقت و باور دارند.
گرچند در میان پیروان جوانِ صلاحالدین ربانی افراد ماجراجو و عقدهای و جنجالی جمعیت کلانی را تشکیل میدهند، با این حال، نمیتوان انکار ورزید که حتا همین جوانان خشمگین و شیفتهی هیاهو، به لحاظ عزت نفس و دانش و شهامت به مرانب از رهبران معاملهگر و قدرتپرست جمعبت اسلامی قابل اعتماد هستند.
به گواهی حافظهی مردم، استاد عطا محمد نور در چند سال گذشته چندین بار رستمانه رجزخوانی کرد و با سخنرانیهای آتشین و رزمجویانهاش محمد اشرفعنی و عبدالله عبدالله را به چالش کشید و به آوردگاه فرا خواند و در نهایت اخطار صادر کرد که ریشههای حکومت را خواهد خشکاند و کاخ استبداد را خواهد لرزاند و مردم را به خیابان خواهد آورد، اما در عمل با گرفتن امتیازات بیمقداری با آنان کنار آمد و پیروانش را در بهت و نومیدی مظلومانهای تنها رها کرد.
استاد عطا محمد نور بیگمان مردی خوشطالع است. در بیست سال گدشته بارها ستارهی بخنش درخشید و به قدرت شاهانه و ثروتهای نجومی دست یافت. جناب حامد کرزی و جناب محمد اشرفغنی چند بار بستههای امتیازات بزرگی به شمول معاونیت اول ریاست جمهوری را برایش پیشنهاد کردند اما عطا محمد نور که در آن روزگار امپراتور شمال لقب یافته بود و بندر حیرتان و شاهراههای گنجآورِ شمال و هزاران هکتار زمین بلخ را در اختیار داشت، معاونیت ریاست جمهوری و به قول خودش شش وزارت را نپذیرفت و دو بار در برابر حامد کرزی و معاون مقتدرش مارشال قسیم فهیم و محمد اشرفغنی و معاون مقتدرش مارشال عبدالرشید دوستم قرار گرفت و در دو دورهی انتخابات ریاست جمهوری از یار دیرینش عبدالله عبدالله حمایت و پشتیبانی کرد و در نهایت بر سر تقسیم امتیازات و چوکیهای دولتی از عبدالله عبدالله نیز جدا شد و در یکی از سخنرانیهایش او را بیغیرت، نمکحرام و ناسپاس خواند و اخطار داد که دندانهایش را خواهد کشید.
در فرایند این پیوستنها و جداشدنهای مکرر و ممتد بود که ریشههای محبوبیت و اعتبارش در میان پیروان تاجیکتبارش خشک و بیرمق گردید و مردی که روزی وزیران و وکیلان و اربابان قدرت را جدی نمیگرفت و به رسمیت نمیشناخت، چنان دچار شکست و تنزل گردید که دیگر نه محمد اشرفغنی رجزخوانیهایش را جدی میگیرد و نه عبدالله عبدالله از اخطاهایش میترسد.
عطا محمد نور که همواره در روزگار شکست و تنهایی پرچم دفاع از زبان فارسی و قوم تاجیک را مانند جامهی خونین سیاووش بر دوش میکشید و مورد حرمت خاص جامعهی ادبی و فرهنگی افغانستان قرار داشت و محمد اشرفغنی را فاشیست و دشمن آبروی تاجیکان قلمداد میکرد، در عمل ثابت کرد که به مراتب بیشتر از اشرفغنی دچار تنگنای فکری و سمتپرستی است و هیچ وقت نمیتواند به سیاستمداری فراتر از مرزهای ولایت بلخ مبدل شود.
چنانچه هیچ وقت نتوانست وزیری به کابینه معرفی کند که زادگاه و زیستبومش بلخ بامی و گرامی نباشد.
(ادامه دارد)