نویسنده ـ نجیب روشن مقیم کشوردنمارک
از «محمد داؤد» تا «اشرف غنی»بعد از سقوط شاه در سال ۱۳۵۲، مسأله «قدرت» در افغانستان، يعنی داخل شدن و بعد ماندن در «ارگ»، نه تنها بخون آلوده شد، بلکه تا امروز همچون لباسی ست که بر تنِ هيچ يک از رؤسای حکومت های بعد از پادشاهی محمد ظاهر جور نيآمد.

يکی پی ديگری رفتند، اما نه از مجرای قانون و صلح آميز، بلکه با زور و فشار، جنگ و خونريزی ها و «کودتا» ها
«اشرف غنی» که «نهمين» رئيس حکومت بعد از سردار محمد داؤد است، نيز بسان اسلافش بايد برود، اما سوال اينجاست که چگونه برود؟…
مخالفانش که اکثر پيروان «جنگ سالاران» خط پاکستان و ايران آخوندی و از سواد و سياست به دور اند، به شمول برخی روشنفکران و چپِی هایی ديروز، فقط می گويند: اشرف غنی بايد «برود»، اما هيچ يک نمی گويد، کی و چگونه «بيآيد»!..
اين حالتِ اسفبار کنونی، متأسفانه به اين معنی است که: مردم افغانستان در اين فيصله و انتخاب (رفتن و آمدن) ها، نقش ندارند و همه به دُهل بيگانگان رقصيده و می رقصند!..
صفتِ زشتِ دومی برخی افغانان در اين رابطه ها آنست که، با اينکه در «رفتن و آمدن» حکومت ها نقش ندارند و خوب می دانند که اين انتخاب را در چهل سال اخير ابرقدرت ها کرده اند، اما سخنگويان خوب و مبلغين لايقی برای مغشوش ساختن افکار مردم بوده اند و در آوازه و هنگامه انداختن ها، آنچنان با دندان خائی ها جدی عمل می کنند، گوئی همين ها رژيم را عوض می کنند، در حاليکه هيچکاره ای هم نبودند و نيستند!
در بالا گفتيم که بعد از پادشاهی محمد ظاهر، «قدرت» در افغانستان چون لباسی شد که بر تن هيچ يک از سران آينده کشور جور نيآمد. در ذيل يک سفر کوتاه به گذشته می کنيم، تا گفته های بالا را پشتوانهء تاريخی بدهيم
– محمد داؤد را روس ها بخاطری که علايق اش را با شوروی مورد تجديد نظر قرار داد و در يک زمان کوتاه، با غرب بيشتر نزديک شد، توسط برخی ماجراجويان افراطی جناح «خلق» در حزب طرفدارش (ح.د.خ.ا)، از قدرت پائين کشيدند.
– «نور محمد تره کی» را «شاگرد وفادارش» و «قوماندان سپيده دم انقلاب» (حفيظ الله امين) و صد البته که در مشوره با استخبارات وقت شوروی، با بالش در بسترش خفه کردند.
– «حفيظ الله امين» را روس ها، در يک عمليات سری با خورانيدن «سوپ» (شوربای مزه دار روسی) در قصر تاريخی «تاج بيگ» در دارالامان کابل مسموم و نابود کردند.
– «ببرک کارمل» را روس ها، برای آنکه با طرح های «گرباچف» سازگار نبود و «نجيب الله احمدزی» را بايد برای سازش های بعدی آماده می ساختند، از قدرت دور کردند.
– «نجيب الله احمدزی» را بازهم روس ها ، برای آنکه از تمويل جنگ افغانستان عاجز بود و در عين زمان نمی خواستند از نفوذ شان در افغانستان کاسته شود، توسط گروه «جمعيت» که از قبل روابط تنگاتنگ داشتند، با کمک نظاميان طرفدار ببرک کارمل، در يک بازی اپراتيفی از قدرت خلع کردند.
– «صبغت الله مجددی» را به بهانهء ختم دورهء سه ماهه اش بر اساس توافقنامهء پشاور، با اينکه قلباً آرزو نداشت کنار برود و کوتاهترين «پادشاهی» را در چهل سال اخير داشت، ناگزير ساختند کنار برود.
– «برهان الدين ربانی» را امريکائی ها، به اين بهانه که «مجاهدين» باهم جور نمی آيند، با کمک پاکستان، بديل اش «طالبان» را ساختند و وادار به ترک «ارگ» و فرارِ دوباره به مغاره های دوران «جهاد» به پنجشير کردند.
– «ملا محمد عمر آخوند» را امريکائيان، به اين بهانه که با «القاعده» همدست شده و باعث فاجعهء يازدهم سپتامبر گرديده است، با زور طيارات «بی ۵۲» مجازات نمودند و درهم شکستند.
بعد از حضور امريکائيان در اکتوبر ۲۰۰۱ و بعد تدوير «کنفرانس بُن»، برای اولين بار استقرار در «قدرت» (ارگ) به طور نسبی بوجود آمد و «حامد کرزی» اولين رئيس حکومت بعد از پادشاهی محمد ظاهر بود که دورهء کارش تمام شد و به صورت آرام قدرت را به عوضی اش (اشرف غنی) تحويل داد.
ياد ما باشد که فساد و جنايات در دوران «حامد کرزی»، کم از امروز نبودند و «او» را بی جهت «شهنشاه فساد افغانستان» لقب نداده اند، اما چرا او را قبل از وقت خلع نکردند؟…
امريکائيان مانند افغانان احساساتی و شتابزده نيستند و اقدامی نمی کنند که فردا در برابر جهانيان پاسخی نداشته باشند. امريکائی ها، «حامد کرزی» را زير نام رئيس جمهور انتخابی مردم، تا آخرين روز کارش حمايت کردند!
لذا اين سياست امريکا، در مورد «اشرف غنی» نيز مرعی الاجراء خواهد بود!!!
ولی جالب است که هنوز که قوای امريکا در افغانستان وجود دارد و با تعويض حکومت در امريکا، سياست های آنکشور در مسيری تازهء در حال انکشاف اند، برخی تجزيه طلبان و ماجراجويان درون نظام، هنوز در هوا و فضای دوران «ترمپ» خواب آمدن «امارت» را می بينند و از ايجاد «حکومت مؤقت» حرف می زنند!
از همه جالبتر هم اينکه، يکی از حقوقدانان افغان مقيم در ايالت کلفورنيای امريکا (!)، که سوابق «چپ» هم دارد و از مسائل در قبال قانونيت و «قانون اساسی» نيز زياد می داند، در اين روزها پيام های جالبی در قبال آيندهء «اشرف غنی» در «فيس بوک» نشر می کند، که حتی خبر از بيرون کردن با فشار و فزيکی رئيس جمهور از درون «ارگ» را حکايت می کند، که زياد خنده آور به نطر می رسد!
مؤجز اينکه، در کل، چه بعضی روشنفکران بشمول چپ ديروز و چه افراد «جهادی و طالبی»، به اين فکر باطل اند که دورهء کاری طبيعی اشرف غنی، پايان نخواهد يافت.
و اما نگارنده باور کامل دارد که: امريکا مانند شوروی سابق، در مورد افغانستان از تعجيل در تعويض مُهره های قدرت آنهم از طريق زور (کودتا) کار نخواهد گرفت و هيچنوع اقدام خلاف مواد «قانون اساسی» را که خود إيجاد گرش بوده، نخواهد کرد و رئيس جمهور فعلی فرصت خواهد داشت تا پايان کارش در مقامش باقی بماند!
فراموش نکنيم که اگرهم مذاکرات صلح ادامه يابد و برخی توافقات صورت گيرد، که احتمالش ضعيف به نطر می رسد، اما بازهم «زمان» بکار دارد و حد اقل دو تا سه سال را در بر خواهد گرفت!
در آخر، بيآئيد موازی به اين هياهو و پيش بينی ها، کمی هم از بديل ها بگوئيم رئيس حکومت بعدی، کی خواهد بود؟
۱- جوانان که نمی توانند.
۲- مجاهد و طالب را دنيا، حتی پاکستان و ايران نمی خواهند.
۳- شخصيت های «چپ» ديروز که مُهر «کمونيست» را بر جبين دارند.
۴- از ميان چند شخصيت برجستهء ديروز (تکنوکرات ها) که همه در خارج از کشور اند، علاوه از کبر سن و ناتوانایی های فزيکی و صحی، در اين اوضاع آشوب زده، راضی نخواهند شد به اين مقام برسند و در آخر عمر بدنام شوند!
پس کی انتخاب خواهد شد؟… «قحط الرجال» که همين است!